جادوی نویسندگی همین است. تاثیر نوشته هایت هزار برابر خودت می شوند و جرقه می زنند و می درخشند و کیلومترها آن طرف تر فرود می آیند و توجه کسی را برای ثانیه ای از آنچه که در اطرافش می گذرد به خودش جلب می کنند و دوباره پرواز می کنند و دوباره و دوباره. البته اگر تکنولوژی به داد ما نمی رسید که باید می ماندیم و می مردیم و روزگار دیگری کسی که به دنبال گنج می گشت، دستش به ورق پاره هایمان می رسید -اگر و تنها اگر ادبیات تا آن زمان زنده مانده باشد و مردم برای صرفه جویی در وقت به وسیله کد با هم حرف نزنند- و از اینها سر در می آورد و به عنوان میراث جایی ثبت می شد که بله، روزی روزگاری بوده است که مردی دستش را در دست همسرش گذاشته و با هم قول داده اند که نقش خود را در این جهان ایفا کنند و دیواری هر چند کوچک هر چند کوتاه را به رنگی که می خواهند در بیاورند. این شده است که دست به قلم می شوند و می نویسند و انتهایی ندارد این داستان. همین است. مثل زندگی تمام آدم ها که خودشان فکر می کنند همین است و آن همین هم پر است اتفاقا از داستان های پر رمز و رازی که هیچ وقت هیچ کس نمی خواندشان. ما ابتدا دو نفر بودیم. ادبیات و سینما دوست داشتیم و کارمان را در تهران شروع کردیم. شهری که کمتر از سینما و ادبیات دوستش نداریم. مشتاقانه دست همکاری شما را در این راه می فشاریم...