عمو شاهرخ چپ بود. توده ای بود و قبل از انقلاب به همین دلیل پنج سالی را در زندان گذرانده بود تا اینکه یک شب او را صدا می زنند و فرم آزادیش را امضا می کنند و دستش می دهند. هرچه اصرار میکند که یک زنگ به خانوادهاش بزند تا دنبالش بیایند قبول نمیکنند. او را شبانه با کفشی که بند نداشته و لق می زده از زندان بیرون میاندازند. چند دقیقهای جلوی در زندان ایستاده و فکر کرده و دوباره برگشته و از مأمور زندان خواسته آن شب هم او را در زندان نگه دارند و فردا صبح آزادش کنند. قبول نمیکنند. او هم پیاده راه افتاده و وسط راه برای معدود ماشینی که رد می شده دست تکان داده و هیچ کس سوارش نکرده و او همانطور پیاده به خانهاش رسیده. اینها را همیشه پریوش وقتی ما را میبیند در رسای آرمان خواهی شوهرش تعریف میکند و در عین حال برایش غصه هم می خورد. بعد میگوید عمو شاهرخ سالها موقع خواب، چراغ اتاقش را روشن می کرده...ادامه مطلب